دیروز از سر کار که برگشتم خسته بودم و کمی مریض احوال ...همسر گرامی زحمت کشیدن و سوپ رو گرم کردن و چای رو هم آماده کرد ...سوپ و چاییم رو که خوردم کنار شومینه یه لحظه دداز کشیدم ..گرم شدن همانا و به خواب رفتن همانا ...
یکی دو ساعت بعد با درد بیدار شدم ....با خوردن یه قرص کمی بهتر شدم و شروع کردیم به تکالیف آقا پسر ...بماند که اصلا یه جا بند نمیشه که ..بزور باید بنشونمش سر درس و کتاب ..
ساعتای هفت و نیم بود که رفتیم خونه برادر ...فکر میکردیم مسابقه فوتبال جام آسیاست ولی همسر اطلاعات غلط داده بود ...اجبارا مسابقه والیبال باشگاهی ایتالیا رو نگاه کردیم و تخمه شکوندیم ....جو خونه برادر کمی سنگین بود ..حس کردم برادر و همسرشون کمی با هم سرسنگین هستن ...به زنداداش گفتم اگه اذیتت کرده بگو الان بزنمش ...خندید و گفت نه چیزی نیست ...دیدیم اینجوری خوش نمیگذره ..برگشتیم خونه ...پسر که تو ماشین خواب رفت ..ما هم نشستیم دو تا فیلم دیدبم و بعدش. لالا ...
این بود انشای من با موضوع چگونه سه شنبه خود را گذراندید
مه آسا...برچسب : نویسنده : brghd29 بازدید : 27